دهکده
روستا (انگلیسی: The Village) یک فیلم روان‌شناختیِ دلهره‌آور به کارگردانی ام. نایت شیامالان محصول آمریکا است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. داستان فیلم درباره قراردادی است که بین مردم دهکده‌ای کوچک و موجوداتی که در بیشه‌های اطراف ساکن‌اند، در پنسیلوانیا بسته شده است که قرار بر این است که مردم دهکده وارد بیشه نشوند، و موجودات بیشه هم به دهکده پا نگذارند. دو طرف برای سالها به این قرارداد پایبند بوده اند، تا اینکه…
قطع نکن
داستان فیلم درباره دو نوجوان است که تصمیم میگیرند برای سرگرمی به تلفن دیگران زنگ بزنند و آنها را بترسانند. تا اینکه یک نفر کار آنهارا جبران میکند و به آنها زنگ می زند و قصد ترساندن آنها را دارد اما نه برای شوخی بلکه واقعی............
پرونده 39
پرونده ۳۹ (به انگلیسی: Case 39) عنوان فیلم هیجانی، ترسناک است که در سال ۲۰۰۹ اکران شد. امیلی جنگینز ( رنی زلوگر) یک مددکار اجتماعی است که به کار خودش صمیمانه عشق می ورزد. امیلی گرچه با مقوله ی خشونت های خانوادگی آشنایی کامل دارد اما زمانی که رسیدگی به پرونده ی شماره ی 39 را- که مربوط به دختر ده ساله ای به اسم لیلیت سولیوان ( جودل فرلند) می شود- قبول می کند به شدت دچار تشویش و نگرانی می شود...
هزارتوی پن
هزارتوی پن (به اسپانیایی :El Laberinto del Fauno) فیلمی است در ژانر فانتزی تاریک به زبان اسپانیایی محصول سال ۲۰۰۶ میلادی است.این فیلم محبوب، منتقدان و تماشاگران بسیاری بوده‌است، چنان‌که وبگاه راتن تومیتوز رتبه ۹۶٪ از صد را به آن اختصاص داده‌است و در وبگاه "Cream of the Crop" این رتبه ۱۰۰ بوده و در متاکریتیک با رتبه ۹۸٪، چهارمین فیلم برتر در نقدهای منتقدان این وبگاه است.در جشنواره بین‌المللی فیلم کن، این فیلم پس از پخش با بیست دقیقه تشویق حاضران، همراه شده‌است هزارتوی پن، نامزد شش جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان بود که در نهایت موفق شد سه جایزه را بدست آورد. اوفلیا (ایوانا باکرو)، دختر بچه‌ای که با مادر باردار و ناپدری‌اش، یک نظامی فاشیسم، در زمان جنگ‌های داخلی دوران ژنرال فرانکو، دیکتاتور اسپانیا زندگی میکند. او روزی حشره‌ای شبیه یک پری می‌بیند که او را به یک «هزارتو» اسرارآمیز هدایت میکند که به دنیای زیرزمینی ختم می‌شود. اینجاست که وی با یک فان برخورد میکند و در دنیای خیال و واقعیت ماجراهایی را پشت سر می‌گذارد. کارگردان در این فیلم با هنرمندی بسیار دو خط خیالی و حقیقی از زندگی اوفلیا را در پایان به هم مرتبط می‌سازد.
پارکینگ شماره ۲
آنجلا در یک شرکت کار میکند. او در شب کریسمس برای رفتن به خانه وارد پارکینگ ساختمان می‌شود اما اتومبیل او خراب است. در همین هنگام مرد جوانی که نگهبان پارکینگ است از راه می‌رسد و پیشنهاد کمک میدهد، اما اتفاقات وحشتناکی در کمین آنجلا است...
