بالتو و همسرش جینا دارای خانواده جدیدی متشکل از پنج توله سگ میباشند، که همه آنها به مادرشان شباهت دارند، به جز یکی از آنها که Aleu نام دارد. هنگامی که همه آنها به هشت هفتگی رسیدند، هر کدامشان به یک خوانواده سپرده شدند، اما هیچ کس Aleu را نمیخواست. یک سال بعد، بعد از اینکه Aleu بوسیله یک شکارچی بهشدت زخمی شد ، بالتو درباره رگ گرگی اش با دخترش صحبت کرد ، Aleu نیز پس از شنیدن اینکه آنها از نسل گرگ ها هستند بهشدت ناراحت شد، و به سمت جنگل فرار کرد به امید اینکه برای خود مکانی در دنیای وحش پیدا کند. در همان زمان بالتو نیز در حال دیدن رویایی عجیب بود. در ادامه پس از اینکه بالتو متوجه فرار کردن دخترش میشود، به دنبال او میرود و با روباهی حیلهگر آشنا میشود، روباهی که قصد به دام انداختن بالتو را دارد، اما بالتو با استفاده از چیزهایی که در خواب دیده بود از محلکه فرار میکند...
نقد و بررسی
ثبت نقد جدید